آخرین مطالب

داستان مدرسه رفتن محمدعلی جمال‌زاده به قلم خودش؛

در 10 سالگی عمامه به سرم گذاشتند و به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم/ ریختند و مدرسه را تخته کردند خواندنی ها

در 10 سالگی عمامه به سرم گذاشتند و به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم/ ریختند و مدرسه را تخته کردند

  بزرگنمایی:
روزی مومنین معمم و مکلا ریختند و مدرسه را در و تخته کردند و حاجی جواد را بردند در مسجد شاه به امر آقا نجفی حد شرعی در حقش جاری ساختند و میرزا علی‌خان فراری و متواری گردید و باز سرِ من بی‌کلاه ماند.

پایگاه خبری نوید تربت: http://www.navidtorbat.ir

در 10 سالگی عمامه به سرم گذاشتند و به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم/ ریختند و مدرسه را تخته کردند

در آن اوقات پدرم مدام از ترس ظل‌السلطان و حاکم شهر و آقای نجفی (ملا محمدتقی) ملای شهر از اصفهان فراری بود... همین که در نزد صحاف کوره‌سوادی پیدا کردم به مدرسه‌ی آخوند‌ها و طلاب علم که در دهنه‌ی بازار بیدآباد در کنار نهر معروف به «ماری بابا حسن» (ماری در زبان اصفهانی به معنی رود و نهر است) واقع بود رفتیم. عمامه به سرم گذاشتند و با همه‌ی صغر سن به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم... در آن زمان بیش‌تر از ده سال نداشتم و با وجود این اسمم را «رجیل» که مصغر «رجل» است گذاشته بودند.

در سن چهارده سالگی در اصفهان نزد زن‌دایی‌ام آمنه‌بیگم که زن مومن و باسوادی بود الفبا را یاد گرفتم. این زن [را]که در آن زمان هنوز هم آتش را با سنگ چخماق روشن می‌کرد، در حدود چهل سال بعد در طی یکی از مسافرت‌هایم به اصفهان دیدم و لذت فراوان بردم که مزه‌اش هنوز هم زیر دندانم است. تفصیل این ملاقات را در «سر و ته یک کرباس» (جلد اول، صفحات 41 به بعد) آورده و شاید به خواندنش بیرزد.

در همان اصفهان وقتی الفبا و ابجد و هوز را یاد گرفتم در محله‌ی نو به مکتب آخوندی به نام «پسر ملا علی‌اصغر» رفتم و در آن‌جا «پنجلحم» [جزو آخر قرآن]ابر وزن سر در غم (که همان «عمه‌جزو» طهرانی‌هاست) خوان شدم. قبل از آن‌که به «الف الف: آ، ب الف: با» برسم چند روزی گرفتار بلا و مصیبت «هوالفتاح‌العلیم» و «بس مبارک بود چو فر هما / اول کار‌ها به نام خدا» بودم. حالا درست یادم نیست که آیا اول «الف الف آ» را به ما آموختند یا «الف هیچی ندارد، ب یکی به زیر دارد، ت دو تا بالا دارد... قاف سر گندلی دارد الخ» را، و باز در خاطرم نیست که «مد را بکشم، جزم را برهم بزنم، تشدید را سخت بگویم، الف همزه را به جای الف بشناسم و اگر نشناسم صد تا چوب کف دستی و کف پایی بخورم تا بشناسم» را با رعایت کدام مراتب از تقدیم و تاخر می‌آموختیم. خوانندگان بهتراست تفصیل این قضایا را که همه مربوط به تعلیم و تربیت در آن زمان است در همان «سر و ته یک کرباس» (جلد اول، صفحت 49 به بعد) مطالعه فرمایند.

در مکتب «پسر ملا علی‌اصغر» که از حیث صورت و سیرت درست ارزق شامی را به خاطر می‌آورد. در همان روز اول بدون استحقاق دو پای ذریت رسول به فلکه رفت و لهذا مادرم مرا به مکتب دیگری سپرد که در یکی از بالاخانه‌های مسجد سید در محله‌ی بیدآباد واقع بود و تعلق داشت به آخوند ملا محمدتقی «ملا مم‌تقی». در آن‌جا نیز ملا نشدم و همان‌جا بود که روزی چیزی نمانده بود مزه‌ی آن چیز پلید و نجسی را که بعد‌ها در دوره‌ی زندگانی مکرر اخلاقا چشیدم درست و حسابی با لب و دهان بچشم.

در آن‌جا هم بند نشدم و مرا به مکتب دیگری که در یکی از بالاخانه‌های مسجد علیقلی آقا در محله‌ی میرزا‌ها در نزدیکی قبرستان «آب‌پخشان» بردند. اسم آخوند تازه ملا طاهر بود و داستان او را با برادرش ملا باقر و بلایی که به سر من آمد در همان «سر وته یک کرباس» (جلد اول، صفحات 75 به بعد) نقل کرده‌ام. در این مکتب هم ماندگار نشدم.

در آن اوقات پدرم مدام از ترس ظل‌السلطان و حاکم شهر و آقای نجفی (ملا محمدتقی) ملای شهر از اصفهان فراری بود.

مادرم مرا در راستابازار بیدآباد نزد میرزا حسن صحاف که کتاب‌های پدرم را صحافی می‌کرد به شاگردی گذاشت که درسم هم بدهد. تازه آن‌جا معنی خواندن و نوشتن را تا حدی فهمیدم و کم و بیش دستگیرم شد که منظور از یاد گرفتن این علامت‌های کج و معوج که به نام حروف و حرکات، چون کرم‌های زیان‌کاری از اولین دوره‌ی کودکی به مغز و ریشه‌ی عمر اطفال معصوم می‌افتند و تا دم مرگ شیره‌ی جان‌شان را می‌مکند چیست.

همین که در نزد صحاف کوره‌سوادی پیدا کردم به مدرسه‌ی آخوند‌ها و طلاب علم که در دهنه‌ی بازار بیدآباد در کنار نهر معروف به «ماری بابا حسن» (ماری در زبان اصفهانی به معنی رود و نهر است) واقع بود رفتیم. عمامه به سرم گذاشتند و با همه‌ی صغر سن به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم.

اسم آخوندمان «حاجی آخوند» بود و بی‌مقدمه صرف و نحو عربی با کتاب «جامع‌المقدمات» شروع گردید و چندین روز طول کشید تا فهمیدیم «چرا بدان گفت و بخوان نگفت» و چرا بدان گفت و اعلم نگفت.

در آن زمان بیش‌تر از ده سال نداشتم و با وجود این اسمم را «رجیل» که مصغر «رجل» است گذاشته بودند. حاجی آخوند مرد باسواد و بافهمی بود و خواندن و نوشتن را از آن‌جا یاد گرفتم به طوری که می‌توانستم با دیکته‌ی مادرم برای پدرم کاغذ بنویسم.

 

ریختند و مدرسه را تخته کردند

در همان اوقات به دستیاری دو نفر از اشخاص نسبتا روشن و ترقی‌خواه (میرزا علی‌خان و حاجی جواد صراف) مدرسه‌ای به طرز جدید باز شد. این مدرسه که در محله‌ی «پشت‌بارو» در نزدیکی خرابه‌های وحشت‌افزای «چوملون» واقع بود با مکتب‌های معمولی فرقی که داشت این بود که فرش داشت و شاگردان مجبور نبودند هر یک، قطعه جُل و فرشی برای خود بیاورد و پاکیزه‌تر و روشن‌تر بود و معلم منحصربه‌فرد که مرد معممی بود قدری هم حساب و انگلیسی می‌دانست. افسوس که این مدرسه عمر بسیار کوتاهی داشت بدین معنی که روزی مومنین معمم و مکلا ریختند و مدرسه را در و تخته کردند و حاجی جواد را بردند در مسجد شاه به امر آقا نجفی حد شرعی در حقش جاری ساختند و میرزا علی‌خان فراری و متواری گردید و باز سرِ من بی‌کلاه ماند.

قبل از آن هم سید علینقی‌خان نام که در نظام اصفهان سرهنگ و با پدرم دوستی داشت نیز مدرسه‌ای به طرز جدید باز کرده بود، ولی باز طلاب علوم دینیه به امر ملا ریخته بودند در و پنجره را درهم شکسته و معلم و شاگرد را مضروب ساخته بودند مدرسه بسته شده بود. پدرم در این باب مقاله‌ی مفصلی داستان‌مانند به امضای «74 اصفهانی» (74 به حساب ابجد جمال می‌شود) در «حبل‌المتین» کلکته به چاپ رسانید که ماده‌ی دشمنی آخوند‌های اصفهان را نسبت به او غلیظ‌تر کرد.

چندی بی‌کار و بی‌کتاب و بی‌مدرسه در کوچه‌های شهر پرسه می‌زدم تا آن‌که خبر به گوش مادرم رسید که در محله‌ی شهشهان (شاه شاهان) سید با سواد و انگلیسی‌دانی به اسم میر سید علینقی خانه‌ی مسکونی خود را به صورت مدرسه‌ای درآورده است و شاگرد قبول می‌کند. مرا به او سپردند و، چون از منزل ما (کوچه سوزن‌زن‌ها در بین پشت‌بارو و بیدآباد) خیلی دور بود هر روز خوراک خود را (مانند عده‌ای از شاگردان مدرسه) در دستمالی سفره‌مانند به اسم «چاشنی بند» با کتاب و دفتر و قلمدان و دوات کاشی به مدرسه می‌بردم و همان‌جا می‌خوردم. افسوس که هجوم و حمله‌ی تعصب‌آمیز دستار به سر‌ها عمر این مدرسه را نیز کوتاه ساخت و نگذاشت که من بیش از چند صفحه از «گلستان» شیخ سعدی را از بر نمایم.

از اصفهان در موقع بابی‌کُشی یعنی در سال 1321 هجری قمری با خانواده بنه‌کن از اصفهان شبانه فرار کردیم و راه طهران را در پیش گرفتیم تا به پدرم که از تبریز بدان‌جا آمده بود ملحق شویم.

در تهران پدرم مرا به مدرسه‌ی «ثروت» گذاشت. این مدرسه چندین بار تغییر محل داد. اول در پشت بازار کفش‌دوز‌ها در باغی که تعلق به خازن‌الملک و در جنب حمامی به نام حمام «خازن‌الملک» و دکان کبابی معروفی (رستم کبابی) در نزدیکی‌های بازار پاچنار واقع بود رفتم، چندی بعد به کوچه‌ی دیگری در همان اطراف در نزدیکی تکیه‌ی منوچهرخان و شیشه‌گرخانه در خانه‌ی یک نفر صراف ترک که دو پسرش به اسم محمود آقا و احمد آقا هم در همان مدرسه درس می‌خواندند نقل‌مکان کردیم. در این‌جا سه تن از اشخاصی که بعد‌ها هر یک دارای نام و شهرت گردیدند تدریس می‌کردند از این قرار که مرحوم سلیمان‌میرزا (که گویی بعد‌ها دارای نام خانوادگی «اسکندری» گردید) معلم ریاضی و جغرافیا و شیخ محمد بروجردی که بعدا به اسم خانوادگی «عبده» معروف گردید و محتاج به معرفی نیست عربی و میرزا عباسقلی‌خان (بعد‌ها به اسم خانوادگی «غریب» خوانده شد) معروف به «مسیو عباسقلی‌خان» معلم فرانسه بودند و هر سه از اساتید محترم و اشخاص مهذب و مبرز پای‌تخت به شمار می‌آمدند.

ادامه دارد...

منبع: خواندنیها، شماره‌ی 13، سال 35، سه‌شنبه 7 تا شنبه 11 آبان 1353، ص 16، به نقل از مجله‌ی راهنمای کتاب.


نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

«جمعه سیاه» و تخلفات صنف پوشاک در مشهد

آغاز تصویربرداری فیلم کوتاه «برادری» در تربت‌حیدریه

سه بیماری خطرناک پشت در مدارس

فرماندار تربت حیدریه: در جنگ 12 روزه از تمام توان نظامی خود استفاده نکردیم

برگزاری تشییع شهید کردار و یک شهید گمنام در تربت‌حیدریه

یک هوش مصنوعی در یک سال میلیونر شد و حالا می‌خواهد «انسان» اعلام شود

مریخ‌نورد پرسویرنس سنگی را در مریخ یافته است که به آنجا تعلق ندارد

آغاز پروژه ممیزی 57 هزار ملک در تربت‌حیدریه

انسداد 105 حلقه چاه غیرمجاز و صرفه جویی 1.3میلیون مترمکعب آب در تربت‌حیدریه

افتتاح مرکز راهبری وپایش بار ناحیه شرق استان / آغاز اولین مرحله امحا و بازیافت چراغ‌های پرمصرف خراسان رضوی / رونمایی از دو خودروی تخصصی جدید به اداره برق

راز جنایت زن بلاگر و همدستش آشکار شد

راز پنهان ذوب مس در ایران باستان پس از 5 هزار سال آشکار شد

تصاویر: مسابقه عکاسی کمدی حیات وحش 2025

تخصیص4 هزار تن برنج به تربت‌حیدریه

از «چشم سوم» چیست و آیا به انسان قدرتی ماورایی می‌دهد؟

دو مقام سی‌و‌پنجمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی به تربت حیدریه رسید

اصلاح و نوسازی سه واحد بزرگ تولید قارچ دکمه ای در تربت حیدریه

تولید بیش از 4هزار و 600 تن تخم مرغ در تربت حیدریه

در شاهنامه هرچیزی در جای خودش است / شاهنامه حتی از یک واژه زشت استفاده نشده است/ فردوسی نگاهِ خردمندانه‌ای به زنان دارد

جنگ 12 روزه، نشان داد هر گونه تعرض به خاک و تمامیت کشور پاسخ کوبنده خواهد داشت

میزبانی تربت‌حیدریه از پیکر مطهر یک شهید گمنام

احزاب؛ پل گمشده میان مردم و حکومت

هدف جنگ 12 روزه تسخیر ذهن‌ها و ایجاد یأس در مردم بود

اجرای طرح آفتاب مهربانی آستان قدس رضوی در تربت حیدریه

اگر زمین تخت است چرا ما از لبه آن سقوط نمی‌کنیم؟ توضیح زمین تخت گرایان را بخوانید

درس موشکی‌ای که ایران از جنگ 12 روزه آموخت

ورود به فصل سرما و هشدار نسبت به موج مسمومیت با گاز CO

فرماندار زاوه: جشنواره عکس ایران جوان فرصتی برای برندسازی زعفران است

نخستین همایش کشوری حمایت از خانواده و جوانی جمعیت در تربت حیدریه

جشنواره بین‌المللی عکس ایران جوان به میزبانی تربت‌حیدریه برگزار می شود

احیای سنت‌های تاریخی و فرهنگی موجب تقویت وحدت ملی می شود

بهره‌گیری از ظرفیت شرکت‌های دانش‌بنیان/ انتقال آب از دریای مازندران و خلیج‌فارس/ نوسازی خطوط فرسوده انتقال آب/ اقامه نماز استسقاء برای طلب باران

وفاق گمشده

انتشار قوی‌ترین شراره خورشیدی سال 2025؛ زمین درمعرض سه فوران سهمگین قرار گرفت

آیت‌الله جوادی آملی: گسترش برخی گناهان همچون ظلم، ستم و گرفتن زیر میزی و رو میزی، سبب نزول بلا و بازداشتن [بارش باران] می‌شود

رشد صدرصدی اعتبارات عمرانی تربت‌حیدریه

ایده عجیب آژانس فضایی اروپا: تولید غذا با کمک هوا و ادرار فضانوردان

ماندگارترین فناوری جهان؛ اجداد ما میلیون‌ها سال از یک نوع ابزار سنگی استفاده می‌کردند

اجرای طرح‌های گسترده فیبر نوری در تربت‌حیدریه

آینده اقتصادی تربت‌حیدریه بر محور گردشگری و بوم‌گردی برنامه‌ریزی می‌شود

کشف سلاح و لاشه چند رأس قوچ وحشی از شکارچیان غیرمجاز

دومین جشنواره بین‌المللی عکس «ایران جوان» در تربت‌حیدریه برگزار می‌شود

آغاز احداث شهربازی و پایگاه آتش‌نشانی در پارک جنگلی پیشکوه تربت حیدریه

مجهز شدن بیمارستان امام حسین (ع) تربت حیدریه به دومین دستگاه MRI

جریمه سنگین برای فعالین غیر مجاز حوزه گردشگری

وایت نیویورک‌تایمز از «بن‌بست خطرناک» بر سر برنامه اتمی ایران / تهران خود را آماده شلیک همزمان 2 هزار موشک به سوی اسرائیل می‌کند

آغاز برداشت پنبه از سطح 250هکتار اراضی کشاورزی تربت حیدریه

خرید و فروش روزانه 1.5 تن گل زعفران در بازار تربت‌حیدریه

تامین آب مورد نیاز فولاد سیوکی (پروژه ماهان سپهر) ازکجا و به چه قیمتی؟

تربت حیدریه قهرمان مسابقات دو صحرانوردی خراسان رضوی