عبدالحسین برونسی، بنّایی عارف و شهیدی والامقام
شنبه 9 مهر 1401 - 18:18:15
پایگاه خبری نوید تربت: http://www.navidtorbat.ir

نوید تربت- شاید یکی از زیباترین تعابیر موجود از ویژگی‌های شهید "عبدالحسین برونسی"، همان کلیدواژه معروف "بنّای عارف" باشد که از زبان رهبر فرزانه نظام جمهوری اسلامی به گوش همه ما رسیده‌ است.

به گزارش نوید تربت به نقل از ایرنا،مقام معظم رهبری، شهید برونسی را یک شخصیت جامع‌الاطراف خوانده و وی را جزو عجایب و استثنائات انقلاب دانسته اند، شخصیتی که نماد استعداد برای پرورش افکار بوده است.

ما که از استوانه فکری مقام معظم رهبری بی‌خبریم، اما دور از حقیقت نیست اگر بگوییم شهدای ما و بزرگوارانی چون شهید برونسی به این دلیل به چنین مقام والایی رسیده‌اند که دارای درک، بصیرت، مبارزه با هوای نفس، تواضع و فروتنی خاصی بوده و جز لقمه‌ حلال بر سر سفره‌های‌شان چیز دیگری یافت نمی‌شده است.

 

سردار شهید عبدالحسین برونسی، بنّای عارف

روز شمار زندگی:

سردار شهید عبدالحسین برونسی در سوم شهریور سال 1321 در روستای "گلبوی کدکن" از توابع شهرستان تربت‌حیدریه به دنیا آمد و در تاریخ 23 اسفند سال 1363 در شرق رودخانه دجله (هورالعظیم) به درج رفیع شهادت نایل آمد.

یکی از معروف‌ترین خاطراتی که هم ولایتی‌های او از وی به یاد دارند به مجلس شب شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) در روستای گلبو باز می گردد.

گویا عبدالحسین در آن زمان تنها هفت ساله بود که به اتفاق خانواده برای شرکت در مراسم عزاداری به مسجد آبادی رفته و در مراسم خوابش ‌برده بود.

عزاداری که تمام شد پدر و پدربزرگ به سختی او را از خواب بیدار کردند که عبدالحسین شروع به گریه کرد و گفت: چرا مرا بیدار کردید؟ پدرش گفت پسرم! دیر شده، می‌خواهیم به منزل برویم و وی گفت که ای کاش مرا بیدار نمی‌کردید؛ چون خواب دیدم ابن‌ملجم ملعون به سمت آبادی می‌آید. دم در مسجد سنگی برداشتم و می‌خواستم او را دنبال کنم و بکشم، چرا نگذاشتید این کار را بکنم؟

در واقع چنین روایت هایی بیانگر آن است که شهید برونسی از دوران کودکی با این اعتقادات بزرگ شده‌ بود.

به گزارش ایرنا، شهید عبدالحسین برونسی از شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بود که در عملیات‌های متعددی چون عاشورا، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر 3، خیبر و بدر حضور فعال داشت و سرانجام در حالی که فرماندهی تیپ 18 جوادالائمه (ع) را بر عهده داشت، به شهادت رسید.

وی با آغاز جنگ تحمیلی در شمار نخستین کسانی بود که خود را به جبهه‌های نبرد رساند و در عملیات فتح‌المبین به عنوان فرمانده گردان خط شکن، مرکز فرماندهی عراقی‌ها را نابود کرده و خود نیز از ناحیه کمر دچار مجروحیت شد.

این شهید عزیز در عملیات بیت‌المقدس به عنوان فرمانده گردان خط شکن و در عملیات‌های رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی و والفجر یک به عنوان فرمانده گردان خط شکن عبدالله، حماسه آفرید و نامش در آزمون جنگ و جهاد بلندآوازه شد.

با شروع عملیات‌های والفجر 3 و 4 به عنوان معاون تیپ 18 جواد الائمه(ع) در تمامی مراحل عملیات ها شرکت کرد و گردان‌های خط شکن را فرماندهی می کرد و در عملیات‌های خیبر، میمک و بدر به عنوان فرمانده تیپ 18 جواد الائمه (ع) حضوری فعال داشت.

شهید عبدالحسین برونسی سرانجام در عملیات بدر در ساعت 11 صبح روز 12 اسفندماه 1363 در منطقه هورالعظیم با اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید.

مقام معظم رهبری درباره شهید برونسی فرمودند: «به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسان‌های بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید، زیاد نیست و بجاست».

 شهید عبدالحسین برونسی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برخی فعالیت های سیاسی علیه حکومت پهلوی را آغاز کرده بود که منجر به دستگیری وی توسط ساواک شده بود.

 

چند خاطره از آن سردار عارف:

بیمارستان بزرگ بود و مخصوص مجروحان جنگ. بستری ام که کردند، فهمیدم هم اتاقی ام در تخت کناری یک بسیجی است. چهره ساده و باصفایی داشت. قیافه‌اش می خورد که جزو نیروهای تدارکات باشد. بعد از سلام و احوالپرسی، گفتم: پدر جان تو جبهه چه کاره‌ هستید؟

لبخندی زد و گفت: تدارکاتی!

گفتم: خودم هم همین حدس رو می زدم.

جوانی توی اتاق ما بود که دائم دور و بر تخت او می چرخید. اول فکر کردم شاید همراهش باشد، ولی وقتی دیدم سلاح کمری دارد، شک کردم.

کم کم متوجه شدم مجروحان دیگری که در آن اتاق هستند، احترام خاصی به او می گذارند. طولی نکشید که چند تا از فرماندهان رده بالای سپاه آمدند عیادتش. مثل آدم‌های برق گرفته، درجا خشکم زده بود.

انتظار داشتم آن بسیجی ساده و باصفا هر کسی باشد غیر از حاج عبدالحسین برونسی. همین که از بیمارستان مرخص شدم، رفتم توی تیپی که او فرمانده اش بود و تا زمانی که شهید شد ازش جدا نشدم.

 ...

یکی با موتور گازی آمد جلوی در مسجد. سلام کرد. جوابش را با بی اعتنایی دادم. دستانش روغنی بود و سیاه. خواست موتور را همان جلو ببندد به یک ستون که نگذاشتم.

گفتم: اینجا نمی شه ببندی عمو!

با نگرانی ساعتم را نگاه کردم. دوباره خیره شدم به سرکوچه. سه، چهار دقیقه گذشت و باز هم خبری نشد.

پیش خودم گفتم: مردم رو دیگه بیشتر از این نمی شه نگه داشت؛ خوبه برم به مسوول پایگاه بگم تا یک فکری بکنیم.

یک دفعه دیدم بلندگوی مسجد روشن شد و جمعیت صلوات فرستادند! مجری گفت: نمازگزاران عزیز در خدمت فرمانده بزرگ جنگ حاج عبدالحسین برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان کمی با تأخیر رسیده‌اند.


http://navidtorbat.ir/fa/News/18193/عبدالحسین-برونسی،-بنّایی-عارف-و-شهیدی-والامقام
بستن   چاپ