شکست و به بازی گرفتن سرطان به شیوه مدیر یک مهد کودک
سه شنبه 29 بهمن 1398 - 11:53:06
پایگاه خبری نوید تربت: Navidtorbat.ir

ویدا سید الحسینی

چند روز پیش «ونداد»، پسرم و همکلاسی‌هاش در مهدکودک «فرهنگ‌» کاری را تجربه کردند که شاید دیگرهیچ وقت در زندگیشان تکرار نشود؛ نقاشی کردن روی سر خانم اعظم حسن زاده که موهایش را تراشیده بود.

برای یک زن چه در کشور ما که حجاب معنا و ارزش خاص خودش را دارد و چه در بقیهٔ جاهای دنیا، داشتن مو و رسیدگی به آن، شانه زدن و تماشا کردن موج‌های زیباش در آینه، حکم یک ‌لذت وصف نشدنی را دارد و جزءلاینفکی از دلخوشی‌های زنانه است.

البته این چند خط نظر من در مورد موی زن بود تا قبل از اینکه مدیر مهد فرزندم درگیر سرطان شده و مجبور به تراشیدن موهای سرشان شوند.

از لحظه‌ای که ایشان با قلمی شیوا، بی‌پرده و خیلی خودمانی توی صفحهٔ اینستاگرامشان از خبر درگیر شدن با این مسأله نوشتند، از آنجایی که چند سال پیش یکی از عزیزترین افراد زندگی من با این بیماری درگیر شده بود، خوب می‌دانستم چه خبره و قراره خانم مدیر چه روزهایی را پشت سر بگذارد.

با خودم گفتم‌ چرا این آدم که این‌قدر فعال است و رؤیاهایش را مصرانه و پرانرژی دنبال می‌کند باید به این بیماری دچار شود؟! اما جواب سوالم را پیدا نمی‌کردم، در حالی که حواسم نبود که جوابم توی سوالم بود! این را وقتی فهمیدم که اصلاً از وی نشنیدم که بگوید چرا من؟! ممکن است این سوال به ذهن او هم مثل هر آدم دیگری خطور کرده باشد اما اعتراضی نبود که ما صدایش را بشنویم، ما تلاطمات و کشمکش‌های دل و ذهنش را ندیدیم، آرامش و برخورد منطقی او را دیدیم وقتی که برای رعایت خانواده ش که دور از وی زندگی می‌کنند، این خبر را با تلفن به آنها نگفت. بلکه خودش رفت و با شجاعت از مرحلهٔ جدید زندگیش  گفت.

وقتی که با دستی که بعد از جراحی بالا آوردنش سخت بود، دوباره عکاسی را برای خوب شدن روحیه اش شروع کرد، وقتی که می‌نویسد: «من اینجا هستم و آینده در مشت‌های من». وقتی که با امیدواری تمام با بچه‌های مهدکودک گندم می‌کارد تا پایان جلسات شیمی درمانی را با دروی گندم‌ها جشن بگیرد. وقتی برای  تولد چهل سالگی می‌نویسد: «این چهل سالگی من جذاب تر از چهل سالگی میلیون‌ها زن دیگر است». وقتی می‌نویسد که با این اتفاق صاحب بینش جدیدی شده و قدرآدم‌های زندگیش را بیشتر می‌داند.

وقتی با سر تراشیده که می‌توند برای خیلی از ما خانم‌ها چیزی شبیه فاجعه باشدعکس‌های بی‌نظیر می‌گیرد و اتفاقاً بر خلاف تصور، سر بدون مو را برای یک زن جذاب نشان میدهد. وقتی برای خیلی از ماها که اغلب ناشکرهستیم از جزء به‌جزء نداشته‌های این روزهاش می‌نویسد و به ما یادآوری می‌کند قدر داشته‌ها را بیشتر بدانیم و آخر از همه، وقتی که با دعوت از بچه‌ها برای کشیدن نقاشی روی سرش، سرطان را به سخره می‌گیرد.

از تمام این جریانات فهمیدم که رسالت این آدم مثل خیلی‌ها (و شاید همهٔ ما) رشد کردن و رشد دادن است، همه ما درس‌ها و داستان‌هایی برای همدیگر داریم.

ازاین مربی خوب اجازه گرفتم تا عکس نقاشی کشیدن بچه‌ها را چاپ کنم و بگذارم جلوی میز کارم تا اگر یک وقت هایی ناامید شدم، کم نیاورم، به مشکلات یک جور دیگر نگاه کنم و اسم مسائل پیش پا افتاده رو مشکل نگذارم.

وقتی دیدم این عکس  و حس و حال آن می‌توند اینقدر روی من تاثیر مثبت بگذارد، با خودم گفتم چرا آن را با بقیه به اشتراک نگذارم.این شد که تصمیم گرفتم آن را برای دوهفته نامه نوید خراسان ارسال کنم تا بقیه هم انرژی بگیرند.

دوست دارم از همینجا به وی بگویم ما به داشتن تو و امثال تو خیلی نیاز داریم، می دانیم که تو هم مثل همهٔ آدم‌ها یک لحظه‌هایی کم می آوری و یا حتی اشتباه می‌کنی اما لطفاً سعی کن قوی بمانی و ادامه دهی، ما به داشتن تو وهمهٔ افرادی که برای خوب زندگی کردن تلاش می‌کنند، از ته دل افتخار می‌کنیم.


http://t.me/navidtorbatkabar

http://navidtorbat.ir/fa/News/5785/شکست-و-به-بازی-گرفتن-سرطان-به-شیوه-مدیر-یک-مهد-کودک
بستن   چاپ